در نظر داريم هر هر هفته بسته خبري دفاع همچنان باقي است را متشکل از بخشهاي مختلفي در حوزه دفاعي امنيتي ارائه کنيم.
به گزارش
سلام لردگان، در نظر داريم هر هفته بسته "دفاع همچنان باقي است" را به خدمت شما خوانندگان عزيز ارائه دهيم.
به اميد خدا در تلاشيم که هر هفته بخشهاي متفاوتي را ارئه کنيم تا شما خوانندگان عزيز هم استفاده لازم را ببريد.
"بسته دفاع همچنان باقي است" اين هفته متشکل از بخشهاي گوناگوني است از گفتگو با خانواده شهدا و ايثارگاران گرفته تا رواياتي از 8 سال دفاع خالصانه، معرفي کتاب و شرح عمليات را خواهيم داشت.
بسته اين هفته ما نخستين بسته ما است که شايد کمي و کاستي هم داشته باشد که به بزرگي خودتان ببخشيد و با ارائه نظرات خود ما را در بهتر منتشر کردن اين بسته ياري کنيد.
اميدواريم استفاده لازم را ببريد...
گفتگو
در اين بخش از بسته خبري "دفاع همچنان باقي است"، پاي صحبت مادر يکي از شهداي کشورمان نشستهايم، شهيدي که در دوران دفاع مقدس شهد شيرين شهادت را نچشيده بود و در ايام جنگ تحميلي تنها يک بهار را تجربه کرده بود، اما...
اين شهيد شهيدي است که با ديگر همکارانش ما را به ياد اقتدار کشور مياندازد...
آري، شهداي غدير، شهداي اقتدار ما، شهدايي که شايد قدرشان را، کودکاني که هر از چندگاهي در باريکه غزه در آماج حملات موشکي وحشيانه صهيونيستها قرار ميگيرند، بيشتر بدانند.
شهدايي که براثر انفجار در پادگان اميرالمومنين (ع) شهرستان ملارد به مقام شامخ شهادت نايل شدند.
شهيد ميثم جهانگيري
صبح پنج شنبه براي تهيه خبر به مرقد امام رفته بودم و بعد از آن بر سر گلزار شهدا رفتم. خيلي جو و فضاي خوبي دارد.
گلزار شهدا خيلي شلوغ بود، جويا شدم، ديدم که مراسم تشييع پيکر ۴ شهيد مدافع حرم است.
نزديک به اذان بود که مراسم به اتمام رسيد؛ در حال قدم زدن در گلزار شهدا بودم که قبور مطهر شهدا نگاهم را خيره کرد؛ امتداد نگاهم به قبور شهداي غدير رسيد.
در پاي آرامگاه يکي از شهدا قاليچهاي پهن شده بود، مادري سالخورده گريه کنان که در دستش بطري آبي بود به اين قبور نزديک شد.
زير زباني داشت به زبان آذري فرزندش را ناز ميداد.
سلام عليک که کردم متوجه شدم مادر يکي از شهداي غدير است. پسرش را معرفي کرد و از وي اجازه مصاحبه چند دقيقهاي گرفتم.
باشگاه خبرنگاران:
مادرجان از آقا ميثم براي ما بگيد؟
_ميثم متولد بيست و ششم شهريورماه سال 66 است و در بيست و يکم آبانماه سال 90 شهيد شد.
ميثم چهارمين پسر از شش فرزندم است، همه فرزندانم خوب هستند ولي ميثم با همشون فرق ميکرد، پسر خيلي نازي بود، چون پدرش مريض بود خرج خانهمان را ميداد و به همين دليل هيچکدام از فرزندانم عين او نميشوند.
بسيجي بود و سربازياش هم در سپاه مشهد بود و بعد از اتمام خدمت پاسدار شد.
باشگاه خبرنگاران:
از خصوصيات بارز شهيد بفرماييد؟
_از شاخصههاي مهمش اين بود که از غيبت فراري بود و با ادب، مؤمن و خيلي زحمتکش بود و نانآور خانهمان بود و اين پسر آنقدر خوب بود براي من نميماند و بايد اين راه را ميرفت.
اين بچه منو تربيت کرد، هرچه به ما ميگفت ما قبول ميکرديم، بزرگ خانه ما بود.
باشگاه خبرنگاران: ميثم جان ازدواج کرده بودند؟
_يکسالي بود که نامزد کرده بود، قبل از اين اتفاق آماده شده بوديم که برايش عروسي بگيريم، سرويس طلاي خانمش را هم خودش خريده بود. گفته بود براي يک شب هزينه تالار نکنيم و عروسيمان را داخل خانه برگزار کنيم.
خودش به تنهايي برنج و مرغ و همه وسايل برگزاري عروسياش را خريده بود، اما
تمامي خريدهايش صرف مراسم شهادتش شد.
به من ميگفت مامان خودت را اذيت نکن، خودم همه چي رو تهيه ميکنم. درکش بالا بود، چون ميدانست پدرش مريض است و توانايي کارکردن ندارد، براي همين ميگفت تالار يک روزه، اين همه هزينه نبايد کرد.
براي مراسم شهادتش دو تا خانه را در شهرستان فروختيم، زيرا به دليل داشتن مهمانهاي زياد از شهرستان ميخواستيم مراسم آبرومندانهاي براي پسرم برگزار کنيم و همان برنجهايي که براي عروسياش خريده بود خرج مراسم شهادتش شد.
عروسم را نيز براي پسر کوچکترم گرفتم، الان هم پسرم همان موقع به دليل وابستگي شديد به برادرش سکته مغزي کرد و بيکار است.
باشگاه خبرنگاران: اکنون وضعيت همسرتان چگونه است؟
پدرش بعد از شهادت ميثم مريضياش حادتر شد و اکنون هم آلزايمر دارد.
چندشب پيش هم پدرش خواب ميثم را ديد.
باشگاه خبرنگاران: هر هفته سر مزار شهيد ميآييد؟
هر هفته با هزار مشقت و سختي از کرج ميآيم و بايد سر قبرش بياييم، چون دلم طاقت نميآورد که يک هفته هم نيايم.
باشگاه خبرنگاران: تحت پوشش بنياد شهيد هستيد؟
_تحت پوشش بنياد شهيد هستيم.
آنقدر گريهاش زياد شد که نتوانستيم گفتگوي خود را ادامه دهيم.
*در آخر هم گفت من بايد ميمردم؛ چون تحمل داغ فرزند خيلي سخت است و براي خوشبختي تمامي جوانان اين مرز و بوم دعا کرد.
روايت 3000 روز مقاومت

در اين بخش از بسته خبري در نظر داريم که داستانها، روايتها و اتفاقات خواندني که در دوران دفاع مقدس اتفاق افتاده است از رابطه فرماندهان با زيردستان خود تا رويدادهاي جالب را بازگو کنيم.
گفتني است اين بخش در گذشته نيز در قسمت دفاعي امنيتي باشگاه خبرنگاران منتشر شده است که بخشهايي از آن نيز به صورت لينک در ذيل آورده شده است.
اميدواريم که مورد استفاده قرار گيرد.
ماجراي پوتينهاي شهيد همت
لبخندي که روي سينه ماند
ماجراي پس گردني زدن حاج همت
ظرفشوي نيمه شب
نفوذ ضد انقلاب در سپاه پاسداران/ ماجراي کاک نايب و کاک همت
آقا مهدي و بسيجي
به روايتي خواندني از "سردار شهيد مهدي زينالدين" ميپردازيم.
يک روز آقا مهدي ميخواست وارد مقر لشکر شود. دژبان که يکي از بچههاي بسيجي بود جلويش را گرفت.
گفت: کارت شناسايي، برگه تردد؟؟
-ندارم
اين بسيجي هم راهش نداده بود. آقا مهدي خودش را معرفي نميکرد. براي آنکه سر به سر بسيجي بگذارد و امتحانش کند.
اصرار کرد که من متعلق به اين لشکرم و بايد داخل شوم.
آن بسيجي هم گفت: الا و بلا يا کارت يا برگه تردد...!
کارت و برگه ندارم اما براي اين لشکرم، شما برويد بپرسيد.
نه، حتما بايد کارت يا برگه ارائه کنيد
در نهايت دژبان که اصرار آقا مهدي را ميبيند، قاطعانه ميگويد: به هيچ وجه نميشود.اگر خود زين العابدين هم بيايد، بدون کارت راهش نميدهم. آقا مهدي برميگردد ميخندد و ميگويد: حالا اگر خودم زين العابدين باشم چه؟
آن وقت کارتش را به او نشان ميدهد. قبل از آنکه دژبان وظيفه شناس اظهار پشيماني کند، آقا مهدي وي را در آغوش ميگيرد، صورتش را ميبوسد و به خاطر وظيفه شناسي تشويقش ميکند.
معرفي کتاب

در اين بخش از بسته خبري دفاع همچنان باقي است در نظر داريم هر هفته کتابي با محتواي دفاع مقدس را منتشر کنيم.
در اين هفته به کتاب
"پايي که جا ماند" از "سيد ناصر حسينيپور" ميپردازيم.
اين کتاب يادداشت هاي سيد ناصر حسيني پور از اردوگاه هاي مخفي اسراي ايراني است و وي اين کتاب را به "وليد فرحان” خشنترين گروهبان بعثي عراق تقديم کرده است!
تمامي ويژگي هاي منحصر بهفرد اين کتاب گوياي اتفاقهاي روزانه در پايان همان شب است و اين يعني ذکر دقيق جزئيات و اتفاقها. از طرفي همين نگارش روزانه و در دل حوادث موجب شده است تا روايت کتاب از گرما و احساس خاصي برخوردار باشد. مثلا ديوار نوشته هاي اردوگاه هم در کتاب از قلم نيفتاده است و نگهبانها به صورت مختصر توصيف شده اند.
نکته ديگر اين است که بر خلاف اکثر خاطرات اسارت که از بازداشتگاه ها شروع ميشود، اين کتاب نحوه اسارت راوي و همچنين نوع برخورد عراقيها با او را نيز بيان ميکند. شرح مکالمه و حتي مجادلههاي صورت گرفته ميان او و بازجوهاي عراقي يکي ديگر از امتيازهاي اين کتاب است. بيان اعترافهاي سربازان عراقي درباره جنگ و ناحق بودنشان نيز در کتاب آمده است و طبيعتا بيان سفاکي هاي افسران عراقي و پايمردي اسيران ايراني هم در کتاب به چشم ميخورد.
کابل، باتوم، شلنگ و چوب خيزران، اسکان در توالت خيس و نجس، فروکردن سر درون توالت براي خوردن مدفوع، کندن ريش با انبر، خوابيدن روي زمين داغ، بيهوشي از تشنگي، بستن آب و مکيدن لوله خالي براي يک قطره آب، سوزاندن ابرو، سيلي زدن به گوش همديگر، قضاي حاجت در داخل خوابگاه از شدت فشار وقتي که نميگذارند بچهها به دستشويي بروند، ادرار کردن روي سر بچهها، شهيد شدن از شدت تشنگي و گرسنگي، پاشيدن آب جوش به صورت، برهنه کامل نشستن زير آفتاب و جلوي چشم ديگر اسرا و نگهبانها، کتک خوردن داخل گوني، انداختن داخل کانال فاضلاب و خوراندن تايد به بچهها؛ برخي از شکنجهها و آزار و اذيتهاي نگهبانهاي عراقي است.
اگر فکر ميکنيد درباره دوران اسارت رزمنده هاي ايراني در عراق چيز زيادي ميدانيد، اين کتاب را از دست ندهيد تا نظرتان تغيير کند. البته شايد حسيني پور تير آخر را همان اول کتاب زده باشد.
تيري که مرتضي سرهنگي مدير دفتر ادبيات و هنر مقاومت حوزه هنري از نشستن آن به هدف در اولين برخوردش با کتاب خبر مي دهد و ميگويد:
يک روز وقتي به دفتر کارم رسيدم، نگاهم به ميز افتاد که دو جزوه قطور روي آن گذاشته شده بود، اول ناراحت شدم که در شلوغي کارها، اين ديگر چيست؟ بعد از دقايقي آن را ورق زدم و رسيدم به تقديميه کتاب، همانجا ماندم و تا چند روز جلوتر نرفتم. وقتي ديدم اين کتاب به کسي تقديم شده که شکنجهگر اين آزاده بوده است، اولين چيزي که به ذهنم رسيد، اين بود که اين شخص براي اسارتش و به تبع آن براي جنگيدنش، معناي عالي قائل بوده است. تا مدتها من و اين متن مانده بوديم و به هم نگاه ميکرديم تا اينکه خواندن آن را شروع کردم و يک ماه طول کشيد.
آن چند خط که اينطور يک ماه سرهنگي را معطل کرد اين بود: اين کتاب را به "وليد فرحان" خشنترين گروهبان بعث عراق تقديم ميکنم! نميدانم شايد در جنگهاي خليج فارس توسط بوش پدر يا بوش پسر کشته شده باشد. شايد هم هنوز زنده باشد. مردي که اعمال حاکمانش باعث نفرين ابدي سرزمينش شد. مردي که مرا سالها در همسايگي حرم مطهر جدم شکنجه کرد. مردي که هر وقت اذيتم ميکرد، نگهبان شيعه عراقي، علي جارالله در گوشهاي مينگريست و ميگريست. شايد اکنون فرحان شرمنده باشد. با عشق فراوان اين کتاب را به او تقديم ميکنم، به خاطر آن همه زيبايي که با اعمالش آفريد و آنچه بر من گذشت جز زيبايي نبود.
در ادامه به بيان نکاتي در مورد نويسنده اين کتاب ميپردازيم:

عراقي ها او را به عنوان پيک شهيد سردار علي هاشمي معرفي کرده بودند و اين يعني آغاز شکنجههاي دردآور براي بهدست آوردن اطلاعات؛ آن هم روي نوجوان ۱۶ ساله اي که يک پايش هم قطع شده بود. بعد او يک ماه در بيمارستان بستري کردند تا حالش بهتر شود و سپس به پادگان صلاحالدين بردند، محلي که در آن حدود ۲۲ هزار اسير مفقود الاثر ايراني که نامشان در فهرست صليب سرخ ثبت نشده بود، بهصورت مخفيانه نگهداري مي شدند.
در اين پادگان که در ۱۵ کيلومتري تکريت قرار داشت، از يک اردوگاه ۴۵۰۰ نفري، ۳۲۰ نفر به شهادت رسيدند که عراق پس از آزادي اسرا، هرگز نپذيرفت که اين افراد در گروه اسراي ايراني قرار داشتند.
در روزهاي اسارت در پادگان صلاحالدين، با صفحههاي آخر کتابهاي مرتبط با سازمان مجاهدين خلق که براي مطالعه در اختيارش قرار ميدادند، دفترچه يادداشت درست کرد و حوادث روزانه را با کدگذاري روي آنها نوشت. البته از کاغذ سيگار و حاشيههاي روزنامههاي القادسيه و الجمهوريه استفاده کرد. سپس اين يادداشتها را در يک عصا و اسامي ۷۸۰ اسير ايراني کمپي که در آن بود را در عصاي ديگرش جاسازي کرد و در روز آزادي (۲۲ تير ۱۳۶۹) به ايران آورد.
اين ماجراي ثبت خاطراتي است که بعدها با عنوان "پايي که جا ماند" منتشر شد.
نکته مهم ديگر اين کتاب مرقومهاي است که مقام معظم رهبري براي اين کتاب نوشته است که به شرح ذيل است:
بسمه تعالي
تاکنون هيچ کتابي نخوانده و هيچ سخني نشنيدهام که صحنههاي اسارت مردان ما را در چنگال نامردمان بعثي عراق را، آنچنان که در اين کتاب است به تصوير کشيده باشد. اين يک روايت استثنايي از حوادث تکان دهندهاي است که از سويي صبر و پايداري و عظمت روحي جوانمردان ما را، و از سويي ديگر پستي و خباثت و قساوت نظاميان و گماشتگان صدام را، جزء به جزء و کلمه به کلمه در برابر چشم و دل خواننده مي گذارد و او را مبهوت مي کند. احساس خواننده از يک سو شگفتي و تحسين و احساس عزت است، و از سويي ديگر غم و خشم و نفرت. … درود و سلام به خانوادههاي مجاهد و مقاوم حسيني.
دوم شهريور ۹۱
سيدعلي خامنهاي
عملياتهاي مقدس
در اين بخش از بسته خبري دفاع همچنان باقي است به بررسي يکي از عملياتهاي دوران دفاع مقدس ميپردازيم.
اين هفته نيز به دليل مقارن شدن با ماه محرم و ايام عزاداري سيد و سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين(ع) به شرح اين عمليات گسترده ميپردازيم.
عمليات محرم
با فرا رسيدن ماه محرم، شور خاصي جبهههاي حق عليه باطل را فرا ميگيرد. گردانهاي عزادار امام حسين(ع) با دستههاي سينهزني در خطوط جنگي و يگانها به راه ميافتد.
آواي مناجات براي سرور شهيدان همه جا ميپيچد. نيروهاي عراقي از وحشت حمله رزمندگان در ماه محرم به دستور فرماندهان بعثي خود در آمادگي کامل به سر ميبرند.
ماهوارههاي غرب با رصد مناطق عملياتي، اين هشدار را به صدام ملعون ميدهند که حملهاي در شرف وقوع است اما به خاطر استتار نظامي نيروهاي رزمنده ما نميتوانند منطقه درگيري را شناسايي کنند.
عراق هم براي جلوگيري از عمليات احتمالي، طي پيامي از ايران ميخواهد به خاطر ماه حرام از جنگ خودداري شود، غافل از اين خودش در ماه ذيالحجه که از ماههاي حرام محسوب ميشود، حمله سرتاسريش را آغاز کرده بود.
در منطقة عملياتي موسيان، شور و حالي ديگر حکمفرما ميشود.
لشکرهاي 25 کربلا، نجفاشرف، عليبنابيطالب(ع) و امام حسين(ع) مأموريت مييابند خود را در خطوط درگيري محرم سازماندهي کنند و گردان سيدالشهداي لشکر 25 همچون ديگر يگانها پس از سيکيلومتر پيادهروي به منطقه موردنظر رسيده ودر آنجا مستقر ميشوند.
وظيفه هر لشکر و گردان مشخص و يادآوري ميشود که دشمن به خاطر تجربه از عملياتهاي قبل و حساس بودن نسبت به ماه محرم در آماده باش کامل به سر ميبرد و از آنجا که نميشود از غافلگيري و بيخبري آنها استفاده کرد، پس بايد از سرعت عمل بهره گرفت.
به فرماندهان نيروهاي عمل کننده گفته ميشود که اگر سرعت عمل عمليات فتحالمبين در کار باشد، پيروزي چشمگيري حاصل خواهد شد در غير اين صورت، نتيجه کار مطلوب نخواهد بود.
مشخصه مهم اين منطقه؛ وجود ارتفاعات جبال حمرين که خط مرزي قراردادي ايران و عراق قبل از تجاوز اين کشور به ايران بود. يکي از عوارض طبيعي منطقه، رودخانه چيخراب، دويرج و ميمه است که فصلي و وحشي بودند، به هنگام طغيان، ارتفاع آب آن بعضا به 10 برابر معمول ميرسد.
منطقه عملياتي در حوزه ماموريت سپاه چهارم عراق قرار داشت و پدافند از منطقه عملياتي محرم، به عهده لشگر 10 زرهي بود.
اين عمليات در دهم آبان ماه سال 1361 و متشکل از سه مرحله آغاز شد.
عمليات ساعت 22:08 دقيقه، با رمز مبارک «يا زينب» (س) در منطقه عملياتي موسيان و شرهاني، زبيدات، جنوب شرقي دهلران در غرب عين خوش با اهداف آزادسازي ارتفاعات حمرين در جنوب دهلران و تهديد و دسترسي به امکانات نفتي داخل خاک عراق و شهرک زبيدات آغاز ميشود.
تا نزديک صبح، بيشتر اهداف عمليات تامين ميشود و الحاق نيروها با موفقيت صورت ميگيرد اما در منطقه چپ درگيري، بر اثر بارندگي و طغيان آب شکاف ايجاد ميشود و تلاش ميگردد تا دشمن نتواند از آن نقطه استفاده کند. با روشن شدن هوا، هواپيماهاي عراق با تمام امکانات اقدام به حمله کرده و با ريختن بمب و راکت تلاش ميکنند مانع ادامه عمليات شوند که در همين حين نيروي هوايي ايران نيز وارد معرکه شده و پاسخ مناسبي به نيروي هوايي عراق ميدهد.
آزادي 550 کيلومترمربع از خاک ميهن اسلامي،2600 بعثي کشته و زخمي،1970 نفر اسير،90 دستگاه تانک و نفربر و 13 دستگاه خودرو منهدم شده از دستاوردهاي مرحله اول است.
روز بعد، ساعت 2:30 بامداد مرحله دوم آغاز ميشود. به دليل موفق نشدن نيروها در سمت چپ محور درگيري و امکان انجام عمليات از سوي دشمن، يگانهاي رزمي ايران به سرعت آماده ميشوند تا نقطه ضعف را پر کنند. پس از عبور از موانع ايذايي و ميدان مين، ابتدا گردان سيدالشهدا (ع) که مهمترين گردان لشکر 25 محسوب ميشود خود را به مواضع بعثيان ميرساند که با شليک تعداد زيادي گلوله و آرپيجي اقدام به عمليات ايذايي ميکند، بدين صورت زمينه براي هجوم لشکرهاي امام حسين (ع) و عليبنابيطالب (ع) آماده ميشود.
نيروهاي سپاه اسلام به دشمن يورش ميبرند. درگيري در خاکريزيهاي دشمن به نبرد تن به تن ميرسد و تعداد زيادي از عراقيها کشته و زخمي و تسليم ميشوند و بقيه فرار ميکنند. رزمندگان تا صبح خود را به جاده شرهاني ميرسانند و پاسگاههاي جم هندي و ربط را فتح ميکنند.
سومين مرحله عمليات چهار شب بعد در ساعت 22 با هدف تسخير ارتفاعات غربي، دامنههاي غربي جبال حمرين، جادههاي تدارکاتي دشمن و تامين اهداف فتح شده در مراحل نخستين آغاز ميشود.
براي سومين بار پس از عبور از بلنديهاي حمرين به سوي چاههاي نفت منطقه يورش ميبرند و تمام موانع را پشت سر ميگذارند. در آستانه ورود به شهرک «زبيدات»، تانک هاي مستقر در بلندي ها و شيارها آخرين تلاش را انجام ميدهند تا مانع ورود به شهر شوند. آرپيجي زنها تعدادي از آنها را شکار ميکنند و باقيمانده تانک ها ميگريزند و در سمت زبيدات موضع ميگيرند. پس از در هم شکسته شدن آخرين مقاومت هاي دشمن، رزمندگان اسلام وارد شهر تخليه شده زبيدات ميشوند و کار تعقيب تا غرب شهرک ادامه مييابد.
مناطق و تاسيسات آزاد شده:
• خارج شدن جاده عين خوش ـ دهلران به طول 100 کيلومتر از زير ديد و تير دشمن
• تامين امنيت شهرهاي موسيان، دهلران و پادگان عين خوش، دشت اژيه و دهکده هاي اطراف آن
• آزادي سازي سلسله جبال حمرين، قله هاي 390،398،400،290،298
• تامين قسمتي از مرز به طول 50 کيلومتر
• به خطر انداختن جاده ارتباطي طيب ـ علي غربي و جاده نظامي بغداد ـ عماره
• آزاد سازي منابع نفتي موسيان و بيات و حوضچه هاي نفتي زبيدات و تلمبه خانه و حدود 70 حلقه چاه نفتي
• وسعت منطقه آزاد شده بيش از 550 کيلومتر مربع از اراضي ميهن اسلامي ايران آزاد و بيش از 300 کيلومتر مربع از خاک عراق در نوار مرزي به تصرف رزمندگان اسلام درآمد.
تجهيزات منهدم شده دشمن:
• 260 دستگاه تانک و نفربر زرهي
• 230 دستگاه خودرو
• چندين قبضه توپ سبک و سنگين
• چندين انبار مهمات و انواع سلاح هاي سبک
• 10 فروند هواپيما
يگانهاي منهدم شده دشمن:
• تيپ هاي پياده 423، 42، 505،703، 413، 606، تيپ 42 زرهي، تيپ 60 زرهي، تيپ 17 زرهي، تيپ 24 مکانيزه، گردان 2 نيروهاي مخصوص، 5 گردان کماندويي، گردان تانک التحرير و گردان تانک صدام
تعداد کشته و زخميهاي دشمن: بيش از 7000 نفر
تعداد اسراء: 3400 نفر
غنائم:
• بيش از 150 دستگاه تانک و نفربر زرهي
• 51 قبضه تفنگ 106 ميلي متري
• انواع توپ هاي ضدهوايي و خمپاره انداز
• بيش از 250 دستگاه خودرو
• چندين دستگاه موشک انداز ماليوتکا
عمليات محرم به عمده اهداف خود رسيد و پيروزي مهمي را در جبهههاي جنگ عليه باطل رقم زد.
پس از موفقيت رزمندگان اسلام درعمليات مسلم بن عقيل، اين عمليات توانست اميد به پيروزي را در بين مسئولين كشور افزايش دهد بر همين اساس، امام خميني(ره) اين عمليات را «فتح بزرگ محرم» نام نهادند.
*در پايان هم ما را از نظرات ارزشمند خودتان بيبهره نکنيد...
**ياد لباسهايي بخير که بس عزيز بودند خدا زمين را به رنگ آنها آفريد...
***شادي ارواح طيبه شهدا صلوات
احسان بابکان
انتهاي پيام/
منبع: باشگاه خبرنگاران